با تو از حادثه تلخ وداع می آیم
از شب آخر پرواز غزل
تا از این آتش زرد عادت
که به خاکستر سرد و سبک پوشالی
زیر تک پنجره باغ خیال
جای خود داد و از آن یک گل یخ
به تماشای دل ساده و تنها روئید
با هم از آن به شب نورانی
تا افق شعر و غزل
دل خود خوش نکنیم
سخن از گرمی دست من و توست
که چه محتاج تر از دیروز است