19.فاصله

ّبالاخره آخرین دیوار هم ساخته شد . حالا اتاقی دارم از تنهایی و آزادی . تمام دیوار هایی که با هم خراب کردیم به تنهایی ساختم . خوب میدانم از ستونی که با هم به خراب کردنش شروع کرده بودیم تو هم دیوار ها کشیده ای . گرچه هر شب کنار دیوار مجاور همان ستون زانوهایم را بغل میکنم و منتظر دستی میشوم که از آن طرف به دیوار کوبیده شود اما میدانم باید باور کنم این اتاق خالی از توست.

فرصت دوباره دیدن و بودن برای من و تو پشت این دیوارها به انتظار خواهد نشست. شاید روزی که از اتاق بیرون آمدم ترا هم یافتم . اگر هنوز برای با هم بودن دیر نبود تا اولین تپه آشنایی مسابقه میدهیم . به وسعت همه تنهایی که کشیدیم همدیگر را میبخشیم . همه خاطرات تنهایی هایمان را برای هم تعریف میکنیم و قاه قاه به حماقت خود و زمانی که از دست دادیم میخندیم تا به یاد بیاوریم که هیچ یک قادر نبودیم آنچه تصور میکردیم از همه دریغ کنیم.

به هر حال رویا ها شیرین است . این تنها سرگرمی من در اتاق سرد و تاریکم است .

86/1/8
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد