21. کنج اتاق


گوشه سرد اتاقم تاریک
می خزم کنج اتاق
بستر ساکت تنهایی من

هق هقی می آید
پای تنهایی من میگذار به فرار
چند قدم دورتر از خواب و خیال
می پرد با شب دلتنگی من
سر و گوشش گاهی
به تمنای نگاهی ساده
مست و خوش می جنبد

من و آن کنج اتاق
به امید همدم تا سحر بیداریم
ای دریغا این دوست
دیگر آن غصه خور همپا نیست

کوله ام خواهم بست
با تو تا لحظه شبهای امید
پا به پا می آیم
باورم کن به سحر نزدیکم

من عزیزی دارم
که همه خاطره اش را با تو
زیر این پنجره هر شب به سحر
زنده کردیم و همی زندانیست
کولهً بار دلم خالی نیست
لیک این کنج اتاق
منتظر خواهد ماند

من و تنهایی من یعنی تو
باز می گردیم
ای دریغا که تو خود خواهی دید
بستر ساکت تو
بستر خاطره غوغا هاست
تنگ و تاریک برای من و تو
و تو ای کاش همین کنج اتاق می ماندی

86/01/28

20 . شک

من به آغاز خوشی روی زمین
به نسیمی که بیاید دلکی تازه کند
به چراغی که بیفروزد و بیدار کند شام مرا
به امیدی که بمیرد ز برگشتن تو
به محبت که بماند پس تو
به همه مشکوکم

من به خود مشکوکم
من به هر لحظه که بی تو غزلی میخوانم
غرش دلخوشی ام برود تا به فلک
به خیالی که بخوابد به آغوش فراموشی تو
به گمانی که آسوده شود بعد از تو
به نگاهی که به دنبال تو از کوچه نگردد هرگز
به همه مشکوکم

به تو هم مشکوکم
به تو که رفته باشی و نیایی هرگز
به تو که منتظر هیچ نشانی نباشی دیگر
به تو هم مشکوکم

86/1/14

19.فاصله

ّبالاخره آخرین دیوار هم ساخته شد . حالا اتاقی دارم از تنهایی و آزادی . تمام دیوار هایی که با هم خراب کردیم به تنهایی ساختم . خوب میدانم از ستونی که با هم به خراب کردنش شروع کرده بودیم تو هم دیوار ها کشیده ای . گرچه هر شب کنار دیوار مجاور همان ستون زانوهایم را بغل میکنم و منتظر دستی میشوم که از آن طرف به دیوار کوبیده شود اما میدانم باید باور کنم این اتاق خالی از توست.

فرصت دوباره دیدن و بودن برای من و تو پشت این دیوارها به انتظار خواهد نشست. شاید روزی که از اتاق بیرون آمدم ترا هم یافتم . اگر هنوز برای با هم بودن دیر نبود تا اولین تپه آشنایی مسابقه میدهیم . به وسعت همه تنهایی که کشیدیم همدیگر را میبخشیم . همه خاطرات تنهایی هایمان را برای هم تعریف میکنیم و قاه قاه به حماقت خود و زمانی که از دست دادیم میخندیم تا به یاد بیاوریم که هیچ یک قادر نبودیم آنچه تصور میکردیم از همه دریغ کنیم.

به هر حال رویا ها شیرین است . این تنها سرگرمی من در اتاق سرد و تاریکم است .

86/1/8

18. لانه تنهایی

دلم به اندازه قلب کوچک یک قناری گرفته است
فریادش را نمی شنوی؟
دیگر برای فریاد کشیدن دیر شده است
هوا سرد است و لانه بی آذوقه
هیچ صدایی مرا به بیرون از خودم دعوت نمی کند

به اولین شکوفه باغ حسادت می کند
مگر چه امیدی او را زود تر از هرکس از خواب زمستانی بیدار کرد
برگها بد ون هیچ آهنگی میرقصند
و نمیدانم این قناری به انتظار چه در این لانه تاریک خود را حبس کرده است

86/1/7

17.فردا

من از فردا می آیم باز
گریبان گیر و رسوایم
نگاهم بی تو سو دارد
ولی بی روح و غمگین است

86/1/6