14.چشم به راه

اینک در ساحلی یخ زده ایستاده ام
نگاهم از اینجا تا افق آلوده به ابر تنها در پی یک چیز است
پاهایم از سرما لمس شده اند
و هیچ چیز مرا از نا آرامی انتظار نمی رهاند
من آتش را با همه شعله هایش یک جا می خواهم


دیگر از من سراغی نمی گیری؟
تکه های بریده تصویر ترا امروز کنار هم گذاشتم
تک تک واژه های آخرین نامه ات را با سر انگشتانم لمس کردم
بی تردید دیگر مرا به یاد نخواهی آورد

85/12/20
نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 1386,01,06 ساعت 03:08 ب.ظ

rr

[ بدون نام ] 1386,01,06 ساعت 03:10 ب.ظ

ww

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد