2 : بازگشت

آن شب دلهره موج نهیب یادت هست
آتش خشم دلش بر پا شد
با خودش برد ترا تا ته دور
گرچه از قعر دلم می دانست
با شتاب از دل دریا برخاست
تا که با خود ببرد آن همه خاطره را
حس من با همه عشق غریب
در شب حادثه تا نیمه دریا پی تو
در دل تاریکی در به در شد ولی از ره نبرید
چه زیاد است امروز
خوب می دانی ز خودم دورم من
تا به یک غرق شدن جز دو سه دم فاصله نیست

کو،کجایی که منم خسته راه
نگهت را تو به من برگردان
من از آن سوی ترا می خوانم
شب به من می خندد
طاقت آمدنم نیست دگر
باورم را تو به من برگردان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد