1 : خداحافظ

من رفتم و از آن نگاه آخر ت خواندم
حسرت بدرقه ای پشت من می خشکد
به دلم ردی از آمدنت می ماند
اشک من روی زمین منتظر می ماند
گفته بودی خوب یادم مانده است
این غزالت هرگز ره نخواهد برد
نه به یک دشت و به یک خواب


آه من آتش زد
و در آن سوخت یک دشت وغزال عاشق
انتظارم امشب خود به گورستان رفت
در پس آخرین کلبه ساکت و متروک دلم
خاک ریخت بر سر یک مشت خیال
بر سر یک حس غریب

انتظار بازآمدنم امشب
با گل زنبق و رز
همره خاک دل سردم باد
85/8/29
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد